شبکه یک - 28 شهریور 1397

سپاس خداوند کربلا را("مرگ و درود"تا ابد بر"اینان و آنان")

دانشگاه آزاد مشهد - عزاداری اباعبدلله- مشهد- عاشورای 93

 بسم‌الله الرحمن الرحیم

این تصویر شهدایی که اینجا دفن کردند و نشان می‌‌دادند برای شما که آن دوران را ندیدید صرفاً یک تابوت یک تصویر نمادین است. اما دوستان توجه داشته باشند که این بچه‌هایی که مفقود می‌شدند معمولاً و اکثراً جزء شجاع‌ترین و فداکارترین بچه‌ها بودند یعنی باز معمولاً این‌ها بین رزمندگان جزء بچه‌هایی بودند که از بقیه بی‌باک‌تر تا عمق دشمن فرو می‌رفتند در مواردی که می‌دانستند بازگشتی نیست. ما در عملیات‌هایی شاهد بودیم که در عمق دشمن، بچه‌هایی داوطلب می‌شدند بیش از آنچه که مأموریت‌شان بود و تقسیم کار نظامی بود، داوطلب می‌شدند و انجام می‌دادند. مثلاً در یک لحظه‌ای که فرضاً در محاصره افتادیم و باید دفاع کنیم چند ساعتی تا نیروی کمکی برسد و راهی برای نفوذ به چپ و راست پیدا شود، یک عده استشهادی‌تر از بقیه عمل می‌کردند بلند می‌شدند و در گروه‌های کوچک به عمق دشمن می‌زدند که نظم صفوف آ‌نها را بهم بریزند تا آن‌ها نتوانند جلوتر بیایند چون آن‌ها معمولاً مفقود می‌شدند یعنی شهید می‌شدند جنازه‌هایشان می‌ماند و امروز به عنوان شهید گمنام آنها را می‌آوردند چون اصلاً کسی نمی‌داند اسم‌شان چیست؟ چه کردند و در چه شرایطی چه تصمیمات مهمی گرفتند؟ اگر همراه هر کدام از این‌ها یک دوربینی بود که نشان می‌داد این‌ها در چه لحظه‌ی خاص چه تصمیم‌های مهم و خطرناکی می‌گرفتند تصمیم‌هایی که گاهی چند میلیون آدم جرأت ندارند چنین تصمیماتی را در دنیا بگیرند این‌ها یک نفری این تصمیمات را می‌گرفتند آن وقت قدر این‌ها بیشتر از آن چیزی که الآن می‌دانید دانسته می‌شد. چون می‌خواهم راجع به بعضی از نکات در عاشورا سخن بگویم از اصحاب سیدالشهداء که الگوهای اولیه‌ای برای همین شهدای گمنام بودند. راجع به قالتاق‌ها و غیر قالتاق‌ها در کربلا صحبت کنم. شیعه غیر قالتاق و شیعه قالتاق در کربلا.

 سؤال من این است که آیا در زمان کربلا کلاً 72 شیعه داشتیم؟ یک عده‌شان ناآگاه بودند. بسیاری‌شان قالتاق بودند که سیدالشهداء را در کربلا تنها گذاشتند. شیعه غیر قالتاق آمد در جبهه و در معرکه جنگید. زمان همین جنگ، همین بچه‌هایی که جنازه‌هایشان آمده و می‌بینید و معلوم نیست گمنام هستند که در روایت فرمود اولیاء خدا در زمین گمنام هستند و در آسمان آشکارند. «مجهولین فی الارض معروفون فی السماء» نمونه‌اش همین است. ببینید زمان جنگ، اگر از همه می‌پرسیدید که دفاع از خاک وطن، حالا خیلی مذهبی نیستید، ملی گرا یا به قول خودت وطن پرست که هستی، دفاع از خاک کشوری که مورد تجاوز قرار گرفته لازم است یا نه؟ یک وظیفه‌ی ملی و میهنی هست یا نیست؟ اصلاً دین و مکتب و مذهب هیچی. همه ملت می‌گفتند بله. سؤال: چرا همه جبهه نمی‌آمدند مگر 11 – 12 هزار کیلومتر مربع از خاک این وطن اشغال نشد؟ چرا نیامدند؟ یک عده عذر داشتند گرفتار بودند نمی‌توانستند وظیفه نداشتند، خب آن‌ها هیچی. اما یک عده زیادی وطن وطن می‌گویند، خاکش اشغال می‌شود ولی پایش را جلو نمی‌گذارد که از وطن دفاع کند این می‌شود ملی‌گرای قالتاق. کسی که حسین حسین می‌گوید بعد امام می‌گوید مکتب حسین(ع) در خطر است هرکس می‌تواند سلاح بردارد بیاید واجب است که بیاید واجب شرعی است که بیاید، خب یک عده زیادی از مردم ما، و ماها که سینه می‌زدند، حرم امام رضا(ع) می‌رفتند، شله می‌پختند می‌خوردند! حاضر نشدند جبهه بیایند. شعار می‌دهد عمل نمی‌کند. همان کسانی که خود اهل بیت(ع) فرمودند بسیار کسانی هستند که ادعا می‌کنند شیعه ما هستند «و لیسوا به شیعتنا» دروغ می‌گویند شیعه ما نیستند، اگر بگویید شیعه‌اید گناه اضافه کردید و آن این که دروغ نسبت دادید و ما را خراب کردید! دنیا به شما نگاه می‌کند و می‌گوید اگر این‌ها شیعه‌ی علی و اهل بیت و شیعه حسین هستند ما اصلاً تشیع را نخواستیم. 

حالا من سؤال می‌کنم که ما چقدر شیعه داشتیم که از زمان کربلا تا همین امروز، هیچ وقت حاضر نشدند از جان و مال و آبرویشان در راه امام حسین(ع) کمترین فداکاری را بکنند. همیشه پای سفره مکتب نشسته‌اند، نان مذهب را خورده‌اند، چوب مذهب را نخورده‌اند. این‌ه قالتاق هستند یا نیستند؟ چطوری است که در ایام عزاداری همه سیاه‌پوش هستند بعد ما این همه چک برگشتی در دادگاه‌ها داریم، گرانفروشی، طلاق، معتاد، خشونت، شیعه این‌طوری است؟ بین صدها هزار آدم که شیعه اهل بیت(ع) بودند چگونه است که هفتاد و چند نفر بیشتر نمی‌آیند؟ یک عده‌شان ناآگاه هستند یا مستضعف فکری‌اند یا بگوییم معذورند.

حالا بیاییم سراغ زمان سیدالشهداء(ع) راجع به اصحاب امام حسین(ع) من چند نکته عرض کنم. اولاً خود امام حسین(ع) راجع به اصحاب کربلا و راجع به شهدای کربلا و راجع شیعیان حقیقی، آن‌ها که با خون‌شان و با جان و مال‌شان با این حرف‌های می‌ایستند و این‌ها برای قبل نیست به شما بگویم؛ در این تعبیری که سیدالشهداء در نامه‌شان می‌گویند که شما مردم کوفه دروغ‌گو هستید، من فریب شما را نخوردم، من از اول می‌دانستم شما چطوری عمل می‌کنید؟ نادان کسی است که فریب شماها را بخورد، فکر نکنید که این اتفاق‌ها همان موقع افتاده همین الآن هم دارد می‌افتد. همه فکر می‌کنند ما راجع به 1400 سال پیش داریم صحبت می‌کنیم، این‌طور نیست این جبهه‌ای است که تا همین الآن جاری است. این که می‌گوییم «السلام علی اصحاب الحسین» آن اصحاب از کربلا هست تا همین 5- 6 تایی که این‌جا دفن‌شان کردیم. اگر در زیارت عاشورا می‌خوانیم که نفرین بر آنانی که شما را کشتند و نفرین بر آن‌ها که برای آن‌ها زین اسب‌شان روی اسب گذاشتند، و نفرین بر آن‌ها که لجام و افسار اسب این‌ها را در دست گرفتند و نفرین بر آن‌ها که بر کار این‌ها راضی بودند، و نفرین بر آن‌ها که این صحنه‌ها را دیدند و سکوت کردند و گفتند به ما ربطی ندارد ما وظیفه‌ای نداریم. نفرین بر همه‌شان با هم یک‌جا. این یعنی تا همین الآن، تا قیام حضرت، تا خودِ قیام جهانی انقلاب بزرگ عدالتخواهانه کل جهان که حضرت تشریف می‌‌آورند این درود و این مرگ تا ابد بر هر دو دسته. بر آن دسته درود و بر این دسته مرگ و لعنت.

اولین نکته و روایتی که عرض می کنم این منطق عاشورا و کربلا، این‌جا این فرق معلوم می‌شود که چه کسانی این حرف‌ها را باور می‌کنند و هزینه می‌گذارند و چه کسانی ادا درمی‌آورند، لباس سیاه و انگشتر و سبحکم الله و زیارت و مستحبات انجام دادی؟ صد لعنت را گفتی؟ و... این کارها را می‌کنند ولی حاضر نیست یک ذره از آبرویش، از جان و مالش در راه حق فداکاری کند. حاضر نیست حتی از یک سود حرام در بازار بگذارد! ظاهرش را که می‌بینی فکر می‌کنی جزء شیعیان خاص است! باطنش را که می‌بینی به کثافت یزید.

منطقی که سیدالشهداء(ع) بر آن اساس حرکت کردند این بود که وقتی که وظیفه، دفاع از حق در برابر آدم‌ها باشد دیگر تعداد آدم‌های دوتا جبهه را ما نمی‌شماریم، حتی به نتیجه مادی آن نبرد هم فقط فکر نمی‌کنیم ما به شرط پیروزی مادی نمی‌جنگیم، این که ما مأمور به تکلیف هستیم نه مأمور به نتیجه، یک برداشت غلطی از آن می‌کنند که ما اصلاً به نتایج نظامی و سیاسی و اجتماعی و محاسبات دنیوی و عقل کار نداریم، ما همین‌طوری می‌گوییم با کله توی دیوار می‌رویم! این معنی ما مأمور به تکلیف هستیم نه مأمور به نتیجه، این نیست، بلکه معنی‌اش این است که اولین تکلیف ما بررسی نتیجه است، نتیجه مادی، اما نهایتاً آن چیزی که بر اساس آن تصمیم می‌گیریم صرفاً نتایج مادی مبارزه نیست ما به شرط پیروزی مادی، به شرط رسیدن به قدرت مبارزه نمی‌کنیم ما به شرط تکلیف مبارزه می‌کنیم، ما از حق دفاع می‌کنیم ولو یک جایی هم بدانیم که دفاع از حق، راهی ندارد جز کشته شدن و شکست مادی. ولی این شکست مادی عین پیروزی است. ما مأمور به تکلیف هستیم نه به نتیجه، یعنی ما در راه دفاع از حق مدام چرتکه نمی‌اندازیم که ببینیم منافع دنیوی من کجاست؟ قدرت کجاست؟ ثروت کجاست؟ این منطق کوفی است! کوفی‌ها که نامه نوشتند و بعد زیر آن زدند همین‌طور محاسبه کردند، گفتند حق با اوست ما هم شیعه هستیم حق با حسین(ع) است بعد دیدند حالا باید هزینه بپردازند. حق با حسین(ع) است که یک جمله نیست، حق با علی(ع) است؛ خب حق با علی(ع) و حسین(ع) است حالا من باید چکار کنم؟ هیچی باید بیاییم در صحنه هزینه کنیم. گفتند نه دیگر تا این‌جا حق با حسین است! از این‌جا به بعد که باید هزینه کرد دیگر به ما ربطی ندارد که حق با کیست! دیگر امر به معروف و نهی از منکر، نظارت اجتماعی و مبارزه اجتماعی دیگر مربوط به ما نیست چون هزینه دارد! این بود که سیدالشهداء(ع) گفت مردم «لعق علی السنتهم» هستند، کلاش یعنی همین. این جمله امام حسین است. اکثر مردم تا وقتی دین دارند تا وقتی مذهبی و مسلمان و شیعه‌اند هستند که «ما درّت معایش» تا وقتی نان‌شان براه باشد. دکان‌شان آباد باشد، منافع دنیوی‌شان با شیعه‌گری و با مسلمان بودن و با انقلابی‌نمایی سازگار باشد! تا این موقع همه مذهبی‌اند، همه شیعه‌اند، همه انقلابی‌اند، همه آدم‌های خوبی هستند. اما «اذا مُحسوا بالبلاء» وقتی لحظه‌ی آزمایش فرا می‌رسد که دیگر باید از جان و مال و آبرو بگذری، باید یک به هزار بایستی، فرمود «قلّت دیّانون» دین‌دار واقعی تعدادشان خیلی کم است و اقلیت هستند. این «قلّت دیّانون» یعنی حرف می‌زنند ولی پای حرف‌هایشان نمی‌ایستند! شما می‌دانید سیدالشهداء(ع) صبح عاشورا یک گروهی را گفت باید جبهه‌ی ما را ترک کنید، شنیدید این‌ها چه کسانی بودند؟ فرمودند هرکس ولو دیناری – یک قرون - مال کس دیگری را خورده، یا حق کسی پیش اوست و این را پس نداده، ظلم مالی در بازار به کسی کرده، در زندگی یک کسی را ضعیف‌کشی کرده، سیدالشهداء(ع) فرمودند اردوگاه ما را ترک کند! طرف آمده شهید بشود می‌گوید نمی‌خواهم شهید شوی! چرا سیدالشهداء(ع) این حرف را می‌زند؟ می‌گوید نمی‌خواهم خون آن‌ها با خون شهدای کربلا که این‌ها تا ابد الگو خواهند ماند خون این‌ها با شهدا قاطی شود. فرمودند من فقط کسانی را اجازه می‌دهم بمانند و با ما کشته شوند که حق یک لقمه، یک دینار حق مالی و اقتصادی یک نفر را بالا نکشیده باشد. کلاه کسی را برنداشته باشد، گران نفروخته باشد، جنس قلابی به کسی نداده باشند، من راضی نیستم امروز آن آدم کشته شود! رسماً گفتند که این‌طور آدم‌ها بروند. حالا من در منابع یادم نیست که بعد از این جمله سیدالشهداء(ع) کسانی رفتند یا نرفتند یا چند نفر رفتند، حضور ذهن ندارم ولی این جمله‌ی سیدالشهداء(ع) صبح عاشورا که جشن خون دارد شروع می‌شود و بپا می‌شود فرمودند یک عده‌ای را خودم حالا حذف می‌کنم. هر کدام در زندگی‌تان به کسی ستم کرده‌اید، آبروی مالی کسی را زدید، جیب او را زدید، ولو با ظاهر قانونی و شرعی، هرکس حق اقتصادی کسی در جیب اوست، من نمی‌خواهم امروز در کنار ما کشته شود. اردوگاه را باید ترک کند. فرمودند «إنّه جلَّستموه من نصره و اعزاز من اعزّه» فرمود ما یک برنامه برای خودمان داریم، ما فقط یک هدف برای خودمان تعریف کردیم، آن هم نصرت دین خدا. ما دنبال هیچ چیز نیستیم جز دفاع از حق و مکتب حق. و خداوند تعهد کرده که هرکس او را یاری کند و برای خدا قیام کند خدا او را تنها نگذارد و کمکش کند و هرکس بخواهد مکتب عزّت پیدا کند و عزیز باشد خداوند کاری خواهد کرد که او تا ابد عزیز باشد، حتی اگر به لحاظ مادی در کربلا کشته شود، عزیز است. الآن چه کسی می‌داند قبر یزید کجاست؟ چه کسی نمی‌داند قبر حسین(ع) کجاست؟ حالا همین اربعین ببینید بزرگترین تجمع در کل جهان، در تاریخ بشر، خواهید دید دوباره چطور اتفاق می‌افتد؟ در جهان، تجمع بزرگ‌تر از این نداریم، می‌دانید که بزرگترین تجمع مذهبی جهان حج است، حجّاج دو – سه میلیون، کربلا که روح حجّ است حج بدون حسین(ع) حج نیست، ببینید برای امام حسین می‌آیند، البته این‌هایی هم که برای امام حسین(ع) می‌آیند در واقع برای همان روح حچّ است. عین توحید است، برای شخص امام حسین(ع) نیست. چون خود حسین(ع) می‌گوید من فدای مکتب حسین(ع) می‌گوید من و بچه‌هایم همه‌مان قربانی و فدای خدا، توحید و عدالت. فدای روح حج. خب حالا این که خداوند وعده می‌دهد که هرکس به فکر عزت مکتب، عدالت و حقیقت باشد خداوند تعهد کرده که او را عزیز کند. حالا داریم می‌بینیم که هزار و چندصد سال از آن دوره گذشته، حسینی‌ها و یزیدی‌های آن موقع که هفت تا کفن پوساندند استخوان‌هایشان هم دیگر نیست، البته شهدای کربلا یک مورد خاصی است که روایت هم داریم در مورد بعضی از اولیای خدا که هزار سال هم بگذرد بدن‌هایشان تازه است، ولی حتی اگر نباشد الآن به این مطلب ما صدمه نمی‌زند. بحث این است که امروز، بزرگترین تجمع در جهان در طول تاریخ، به نام حسین(ع) اتفاق می‌افتد، و قبر یزید هم بزرگترین قدرت مادی جهان در آن روز بود، چون امپراطوری بنی‌امیه اسلامی یعنی ابرقدرت کل جهان بود، قدرت اول جهان بود، ولی هیچ کس نمی‌داند کجاست! خب این همین وعده است که فرمود شما برای حق قیام کن، خدا تو را عزیز می‌کند.

خب اول می‌رویم سراغ نامه‌ی سیدالشهداء(ع) خطاب به بنی‌هاشم، نزدیکان و فامیل و نزدیک‌ترین آدم‌ها به خودشان نوشته‌اند. خودِ بنی‌هاشم دو گروه شدند یک عده‌ای از خود بنی‌هاشم به امام حسین(ع) گفتند که کارتان درست نیست! عوض این که دنبال سیدالشهداء(ع) راه بیفتند و بگویند هرچه شما بگویید، ملاک آن است ما می‌آییم؛ ولی یک عده از بنی‌هاشم آمدند گفتند آقا کارتان درست نیست! یک عده گفتند کار شما معقول نیست! چرا زن و بچه را برمی‌دارید می‌برید؟ چرا آن‌جا می‌روید؟ خودتان بهتر از ما می‌دانید که چه اتفاقی در کوفه خواهد افتاد؟ یعنی به امام حسین(ع) دارند می‌گویند که – معذرت می‌خواهم – شما عقل سیاسی ندارید! خب بعضی از بنی‌هاشم آمدند شیعه، سید، این حرف‌ها را به سیدالشهداء(ع) زدند. برادر امام حسین(ع) آمد همین حرف را به ایشان زد. محمد حنفیه را نمی‌گویم برادر دیگری ایشان از مادر دیگری دارند به نام عمر، آمد صریحاً این را گفت، گفت آقا قربان شما بروم هرطوری حساب کنید این غلط است! یعنی به امام حسین(ع) دارد درس سیاست و شریعت می‌دهد. البته ایشان خودش مبارز بود ولی کجا جنگید؟ وقتی امام حسین(ع) شهید شدند ایشان به نیروهای عبدالله‌بن‌زبیر رفت جزو زبیری‌ها و مکی‌ها با اموی‌ها جنگید و کشته شد. ولی این‌قدر لیاقت نداشت، با این که پسر علی(ع) است این‌قدر لیاقت نداشت که بیاید در کربلا کشته شود و آمد در جبهه عبدالله‌بن‌زبیر کشته شد! که جنگ قدرت بود بین زبیری‌ها و اموی‌ها، جنگ حق و باطل نبود.

خب سیدالشهداء(ع) به بنی‌هاشم می‌فرمایند که بسم‌الله الرحمن الرحیم. من الحسین‌بن‌علی‌بن‌ابیطالب، الی بنی‌هاشم، به نزدیکانم، همه بنی‌هاشم هستید و به لحاظ خط فکری همه با ما هستید، شیعه علی هستید، «اما بعد» فرمودند بیشتر شما با ما نخواهید آمد! اما به شما بگویم ما کشته خواهیم شد، اما پس از ما چه اتفاقاتی خواهد افتاد؟ ایشان یک جمله گفته است. این جمله خطاب به همه‌ی تاریخ است، خطاب به امروز هم هست، خطاب به کسانی که امروز می‌گویند با آمریکا و صهیونیزم و استکبار سازش کنیم و تسلیم شویم، بعد انشاءالله یک پیروزی‌هایی به دست می‌آید، سیدالشهداء(ع) به آن‌ها هم دارند همین را می‌فرمایند. فرمودند که «إنّه من لحق بی‌ منکم استشهد» فرمودند که خیلی شفاف به شما می‌گویم، هر کدام از شما به ما و این کاروان ملحق شوید همه شهید خواهید شد من به هیچ کس وعده پیروزی مادی نمی‌دهم. هرکس به ما ملحق شود «استشهد» کشته خواهد شد. اما آن کسانی که بعد از ما می‌مانند و به ما ملحق نمی‌شوند – از همین بنی‌هاشم – یا محاسبات مادی می‌کنند یا محاسبات غلط سیاسی می‌کنند، البته آن‌ها که عذر دارند حساب‌شان جداست. می‌دانید که مواردی را، چند نفری را خود سیدالشهداء(ع) فرمودند که شما بروید، معذورید. از جمله راجع به محمد حنفیه هم یک چنین روایتی هست، چون ایشان هم مشکل جسمی داشت و هم وصیّ سیدالشهداء(ع) بود و مسائل دیگر. می‌دانید که مختار هم با همین محمد حنفیه بیعت کرد، یک مدتی بعد از سیدالشهداء با زبیری‌ها بود و بعد خود محمد حنفیه هم، چون بعضی‌ها می‌گفتند آیا با امام سجاد(ع) بیعت کرده، نکرده، ایشان خودش ادعای رهبری دارد! ولی خب در روایات ما هست که ایشان بخصوص اواخر عمرشان صریحاً با امام سجاد(ع) بیعت کرد. حالا قبلش تقیه بود، مبارزه مخفی بوده یا اختلاف نظر بوده نمی‌دانم، ولی منابع دوجور در روایات ما هست چنان که راجع به خود مختار هم روایات دوجور است!

می‌خواهم این را عرض بکنم این جمله را باید به تمام کسانی که در مبارزه تردید می‌کنند که واقعاً تا چه زمانی می‌گوییم مرگ بر کی؟ ما اگر یک کمی کوتاه بیاییم این قضیه بگذرد بعدش درست می‌شود! سیدالشهداء(ع) جواب‌شان را داده‌اند. فرمودند «من لحق بی منکم» هر یک از شما که به من ملحق بشود و با من حرکت کند کشته خواهد شد، هرکس با من بیاید شهید می‌شود. اما آن‌هایی که می‌مانند «و مَن تَخَلَّف» آن‌هایی که تخلف کنند با ما به هر دلیلی نیایند، بتوانند بیایند ولی نیایند «لم یبلغ مبلغ فتح والسلام.» هیچ دستاورد دنیوی نخواهد داشت. ما کشته می‌شویم، هرکس با ما نیاید و بماند بعداً بخواهد برای ما عزاداری کند، خون ندهد و بخواهد عزاداری کند ولی حاضر نباشد از جان و مالش بگذرد، فرمودند این‌هایی که با ما نمی‌آیند به هوای این که بعداً یک دستاوردهای سیاسی، اجتماعی خواهید داشت و یک چیزی دست‌تان را می‌گیرد، نباشید. کمترین پیروزی‌ای به دست نخواهید آورد. بنابراین دو راه بیشتر نیست یا با من می‌آیید و کشته می‌شوید یا با ذلّت تن به شکست می‌دهید. ما رسیدیم سر این دو راهی! این جمله را به تمام مبارزین شک کرده که مدام فقط چرتکه مادی می‌اندازند و فقط پیروزی اسلام می‌گویند ولی منظورشان خودشان است نه پیروزی مکتب، این جمله سیدالشهداء(ع) را باید به آن‌ها یادآوری کرد. در بدترین شرایط، یعنی حتی جایی که شما مطمئن هستی شکست می‌خوری و مطمئنی کشته می‌شوی، در سخت‌ترین شرایط، جواب این است. این جمله سیدالشهداء(ع) را حفظ کنید. خیلی کوتاه «مِن الحسین إلی بنی‌هاشم» من به نزدیک‌ترین کسانم می‌گویم چه برسد به بقیه. «إنّه من لحق بی منکم استشهد و من تخلف من یبلغ مبلغ الفتح والسلام» تمام. یک جمله. با ما بیایید کشته می‌شوید، با ما نیایید ذلیل می‌شوید، هیچ چیز دست‌تان را نخواهد گرفت، محاسبات‌تان همه غلط است. این‌ها شما را تحقیر خواهند کرد، حقوق مادی شما را هم به شما نخواهند داد. در صورت‌تان تف خواهند انداخت، آن وقت نه دنیا دارید نه آخرت. آن وقت این مسئله که یاد بگیر، بدون شمارش افراد جبهه خودت و دشمن، بدون شمارش امکانات دشمن و امکانات کم خودت بر سر حق بایستی این درسی است که سیدالشهداء(ع) به تاریخ داده‌اند.

علمای غیر شیعه، سنی، حتی سلفی‌های سنی، مسیحی، و... حتی بی‌دین، چقدر کسانی داریم که راجع به حسین‌بن‌علی(ع) جملات زیادی بکار بردند که نشان می‌دهد این‌ها با این که اصلاً شیعه هم نبودند و سیدالشهداء(ع) را هم ندیدند ولی روح عظمت و حسین(ع) را درک کردند و بعضی از خود ماها درک نکردیم!

من فقط یک جمله نقل بکنم. حتماً این اسم سیدقطب را شنیده‌اید. سیدقطب مفسّر و روشنفکر و نظریه‌پرداز و مصلح بزرگ مصری است. تقریباً ایدئولوگ اخوان‌المسلمین مصر بود، و تفسیری دارد تحت عنوان «فی ظلال‌القرآن» در ذیل این آیه، اشاره به سیدالشهداء(ع) می‌کند. - گفتم این قسمت را بیاورم ببینید – می‌رسد به آیه 40/ سوره‌ی مبارکه غافر، که خداوند متعال وعده می‌فرماید که «إنّا للنصر رسلنا والذین آمنوا فی الحیاه‌الدنیا» خداوند می‌فرماید ما در همین دنیا – پاداش آخرت جداست – در همین دنیا ما نمی‌گذاریم رسولان ما و مؤمنین، همه کسانی که به این مکتب ایمان می‌آورند و پای این حقایق می‌ایستند ما نمی‌گذاریم این‌ها ضعیف بشوند و شکست بخورند. «إنّا للنصر» خداوند تعهد می‌دهد، خداوند می‌گوید من تعهد می‌دهم که رسولان‌مان را و مؤمنین را کمک کند، ما شما را رها نخواهیم کرد. می‌گوید هرکس برای من بجنبد برای حق مبارزه کند، من تعهد می‌کنم و نمی‌گذارم که شکست بخورد و ذلیل بشود. من پای تو ایستادم. هرکس شعار حق بدهد و پای حق بایستد، خداوند می‌فرماید من پای تو می‌ایستم. اگر قرار باشد بروی من با چنین عزتی از این عالم تو را به بهشت می‌برم که تا هزار سال بعد هم دوست و دشمن جلوی پای تو خضوع کنند.

من دیدم غیر مسلمان‌ها و غیر شیعه دیدم، غیر مسلمان هم دیدم که می‌گویند ما در کل تاریخ فرهنگ‌مان یک جای خالی بزرگ داریم که با هیچ چیز نمی‌شود آن را پر کرد و آن همین حسین شماست! ما حسین نداریم! ما کربلا نداریم! عاشورا نداریم! یک عده‌ای محدود، یک به هزار، یک به صدهزار بایستند و اصلاً کک‌شان نگزد، اصلاً آدم‌ها را نشمارند که آن‌ها چقدرند ما چقدریم! بگویند این حق است پای آن می‌ایستیم بیایید ما را بکشید، از بچه‌ی 6 ماهه تا پیرمرد 90 ساله، بیایید و یکی یکی ما را بکشید! می‌گویند ما چنین چیزی در فرهنگ‌مان نداریم. این را نمی‌دانیم چکار کنیم. البته در فیلم‌های هالیوودی می‌آیند عاشوراهای قلابی می‌سازند! اما در تاریخ‌شان چنین چیزی ندارند.

سیدقطب، سنی هم هست، سلفی هم هست، در مصر قبل از انقلاب ما اعدام شد، این حرف ایشان است. می‌گوید اگر می‌خواهیم مصداق این آیه را ببینیم برویم کربلا و برویم به ظهر عاشورا ببینیم چه اتفاقی افتاد؟ این‌ها که می‌گویم عیناً عین عبارات سیدقطب است. می‌گوید یک مصافی است که یک طرف آن تمام عظمت، یک طرف آن تمام فاجعه. یک سرزمین است، این طرف، تمام نور است، و این طرف تمام ظلمت. در این مصاف، حسین(ع) با یک دنیا بزرگی که همه ارزش‌ها و فضیلت‌ها در این آدم جمع شده و در این نصف روز در عاشورا بروز می‌کند و با چنان افتخار و عظمتی به شهادت می‌رسد که هیچ پیروزی در دنیا این‌قدر عزت ندارد، هیچ کس در دنیا صاحب قدرت مادی نیست که این همه عزت و قدرت و اقتداری که در حسین(ع) در ظهر عاشورا هست یک چنین اقتداری در او باشد. هیچ پیروزی ابهت این شکست خورده را ندارد. همه‌ی پیروزمندان تاریخ، در برابر شکست حسین(ع) همه شکست‌خورده‌اند و این شکست، عین پیروزی است. می‌گوید شما یک ذره علامت شکست و ذلت در حسین(ع) نمی‌بینید. طوری دارد حرف می‌زند و عمل می‌کند، و طوری دارد کشته می‌شود که انگار تمام عالم در دست اوست و آن را فتح کرده است همه را شکست داده است. می‌گوید آیا شهادت حسین(ع) نصرت بود؟ یا هزیمت؟ شکست بود یا پیروزی؟ با معیارهای کوچک، آن‌هایی که مغز کوچک دارند و چشم تنگ و فقط عقل‌شان به چشم‌شان است و ظاهر را می‌بینند حسین(ع) شکست خورد، اما آن‌ها که به حقیقت عالم نظر می‌کنند، با معیارها و مقیاس‌های بزرگ همه چیز را اندازه‌گیری می‌کنند چیزی جز نصرت و پیروزی و عزت در کربلا نمی‌بینید. می‌گوید هیچ شهیدی و هیچ کشته‌ای در پهنای تاریخ و در پهنای زمین نیست که تا این حد دل‌ها برای او بتپد. لبریز از عشق و ولای او باشد. حسین(ع) شیعه و غیر شیعه، مسلمان و غیر مسلمان ندارد، هرکس از حسین و سرنوشت کربلا یک جمله بشنود شیعه حسین می‌شود حتی اگر مسلمان نباشد. همه‌ی دل‌ها به سوی او در حرکتند. آن‌ها که نیستند نیستند چون نمی‌دانند در کربلا چه گذشت. هر کس بداند رو به حسین حرکت می‌کند. بسا شهیدانی بودند که اگر هزاران سال – می‌گوید حتی با شهیدان دیگر هم قابل مقایسه نیست – بسا شهیدانی، انقلابیونی، قهرمانانی، مظلومانی بودند که اگر هزاران سال عمر می‌کردند آن طور که با شهادت‌شان عقیده و دعوت‌شان را رواج دادند نمی‌توانستند رواج بدهند، ولی هیچ کدام نتوانستند به حد حسین، این مفاهیم بزرگ و متعالی را در طول تاریخ، مثل یک رودخانه سرخی که مدام می‌جوشد و هیچ وقت کهنه نیست تا ابد این رودخانه در جریان باشد و هزاران هزار نفر را در دنیا برای انقلاب و جهاد و عدالت و شهادت بسیج کند، حتی هزار سال از آن معرکه گذشته که انگار همین امروز صبح اتفاق افتاده، دیروز اتفاق افتاده است. می‌گوید کربلا، کارخانه انقلابی‌سازی است، کارخانه مبارزپروری است، کارخانه‌ای است که مدام در طول تاریخ مجاهد و شهید تربیت می‌کند علیه همه دیکتاتوری‌ها و ستم‌ها و بی‌عدالتی‌ها و کلاهبرداری‌ها. تأثیر کدام خطبه بیشتر است؟ خطبه‌ای که با خون نوشته می‌شود یا خطبه‌ای که با قلم نوشته می‌شود و با زبان گفته می‌شود؟ حسین(ع) خطبه‌هایش را با خونش خواند و امضاء کرد. این تأثیر در هیچ خطبه‌ی دیگری نیست. نسل به نسل اثر می‌گذارد و در تاریخ بشریت بلندترین گام‌های رو به جلو را تأمین و تضمین می‌کند.

یک روایت دیگر از سیدالشهداء(ع) که نشان می‌دهد نوع نگاه‌تان را به شکست و پیروزی تغییر بدهید و اصلاح بکنید. آن یک بیت شعری است که سیدالشهداء(ع) در روز عاشورا خطاب به کل سپاه دشمن خواندند. ده‌ها هزار نفر آن طرف صف بستند و این طرف هم، همه دارند شهید می‌شوند، اکثراً شهید شدند و یک عده کمی ماندند سیدالشهداء(ع) می‌دانید هر چند وقت یک بار حمله می‌کرد به سمت نیروهای دشمن و با این‌ها صحبت می‌کرد، حمله می‌کرد یک عده‌شان را می‌انداخت و دو مرتبه برمی‌گشت؛ که این سندها در تاریخ بماند که معلوم شود چه کسی برای چه می‌جنگد؟ ما برای قدرت نمی‌جنگیم. یکی از آن‌ها از جمله این بیت شعر است که سیدالشهداء(ع) فرمودند و خطاب به تمام انقلابیون مردد! همه‌ی کسانی که یک دوره‌ای در مبارزه هستند و بعد از یک دوره‌ای چون فقط چرتکه‌های مادی می‌اندازند و به حق و باطل دیگر کم‌کم کاری ندارند می‌گویند نمی‌شود ول کن، حالا مگر ما چه کاری می‌توانیم بکنیم! خطاب به آن‌ها می‌گوید. سیدالشهداء(ع) خطاب به سپاه دشمن این بیت را شعر را خواندند. فرمودند که:

          فإن نهزم فزّامونَ و إن نُقلَب فأی مُغلّبینا

دوتا حال بیشتر ندارد تمام کسانی که وارد صحنه مبارزه می‌شوند بدانند که دو راه بیشتر نیست، به لحاظ مادی و دنیوی یا شکست است یا پیروزی؟ آن‌هایی که فقط از چشم منافع خودشان نگاه می‌کنند همین است. اما وقتی بیایید از چشم توحیدی به این عالم نگاه کنید ما در هر دو صورت پیروز هستیم. اصلاً شکستی برای ما وجود ندارد. کسی که برای حق و خدا و برای عدالت دست به سلاح می‌برد حتی اگر یک به هزار باشد فرمود این به هیچ وجه شکست ندارد. اگر پیروز بشویم خب قبلاً هم پیروزی‌هایی داشتیم این آن پیروزی‌ای است که مؤمن و کافر می‌فهمند که این پیروزی است. اما فرمود یک چیز دیگر هست که آن را فقط مؤمنین می‌فهمند. آن‌هایی که با ملاکات عقلانی و معنوی به صحنه‌های مبارزه و سیاست و اقتصاد نگاه می‌کنند این‌ها را می‌فهمند بقیه، این‌ها را نمی‌فهمند. و آن این است ما اگر به لحاظ نظامی و مادی شکست بخوریم که ما را شکستی نیست و حقیقت همیشه بی‌شکست است، ما «غیرُ مُغلّبینا» یعنی ما شکست‌ناپذیرنایم. این تعبیر سیدالشهداء(ع) است. اگر پیروز شویم پیروز شدیم خب قبلاً هم خیلی‌ها برای این حق مبارزه کرده‌اند و پیروز شدند. اگر شکست بخوریم و کشته شویم چه؟ «فغیر مغلّبینا» ما شکست ناخوردگانیم، کشته می‌شویم ولی شکست نمی‌خوریم و عقب نمی‌رویم. این هم تعبیر مهمی است برای این‌هایی که متزلزل می‌شوند و می‌بُرند، مدام چشم امید و توکل به جای این که به خدا داشته باشند به صاحبان قدرت و ثروت دنیا و ابرقدرت‌ها چشم و دل دارند! این فرهنگ، بعد از سیدالشهداء(ع) بین بزرگان شیعه و سنی، اغلب شیعه و گاهی سنی‌هایی که اطلاع داشتند، چون اهل سنت خیلی‌هایشان قضیه کربلا را نمی‌دانند. از حسینین(ع) به عنوان سبط رسول‌الله(ص) و به عنوان سیدی شباب اهل الجنه، تمام اهل سنت مرید حسن(ع) و حسین(ع) هستند ولی وقتی با آن‌ها حرف می‌زنیم در اکثر کشور دنیا، اصلاً نمی‌دانند چه اتفاقی افتاده است! من با اکثر این‌ها حرف می‌زدم اصلاً قضیه کربلا را درست نمی‌دانند، هنوز کربلا سانسور می‌شود! اصلاً نمی‌دانستند در کربلا چه اتفاقی افتاده و قضیه چیست. یک چیزهای اجمالی را شنیدند و ته آن هم درست می‌کنند که بعضی از این وهابی‌ها گفتند که حسین(ع) رضی‌الله عنه به دست یزید رضی‌الله عنه! کشته شد. حساب هر دوی آن‌ها با خدا، انشاءالله خداوند از هر دوی آن‌ها قبول کند! ولی مردم اهل سنت این را نمی‌گویند، اصلاً حسین(ع) را بایزید مقایسه نمی‌کنند، محبّ اهل بیت(ع) هستند منتهی اطلاع ندارد. آن وقت بعضی‌ها مثلاً از ابونصره نباته که شاعر قرن چهارم است و در همین منطقه شام است – هزار سال پیش – می‌خواهد حسین(ع) را تعریف کند می‌گوید: «الحسین الذی رأی الموت فی عزّی حیاتاً و العیش فی ذلَّ قتلا» حسین که بود؟ حسین کسی است که می‌گوید مرگ با عزّت عین زندگی است، زندگی یعنی مرگ به علاوه عزت. مرگ یعنی زندگی منهای عزت، بعلاوه ذلت! این یک تعریف جدیدی از مرگ و زندگی است. می‌گوید ما مادی هستیم مرگ و زندگی را همین مرگ و زندگی بدن می‌بینیم این بدن وقتی نفس نکشد می‌گوییم مُرده است وقتی این بدن نفس می‌کشد ولو زندگی سگی می‌کند می‌گوییم این زنده است. ایشان می‌گوید تعریف مرگ و زندگی پس از حسین(ع) عوض شد. هرجا عزّت است زندگی هست و هرجا ذلّت است مرگ است. این تعریف جدید مرگ و زندگی، با این تعریف دنیا و آخرت را می‌شود اصلاح کرد.

حالا من از هر دو - شیعه و سنی – این‌جا آورده‌ام. باز از یکی دیگر از علمای شیعه که می‌گوید «موت الفتی فی العزّ مثل حیاته و العیشته فی ذلّ مثل حمامه» همین تعبیر سیدالشهداء(ع) که می‌گوید مرگ، در کنار ظالم نه زیر سایه ظالم. ببینید می‌فرمایند «الحیاه مع الظالمین» یعنی اگر این ظالم بر من هم ظلم نمی‌کند ولی در یک جامعه‌ای و در یک زمان من و ظالم واقع شدیم، فرمود زندگی همزمان با ظالم و در کنار او، نه زیر سایه‌ی او حتی اگر او به من ظلم نکند این جز نکبت و مرگ نیست! یعنی هرجا ظلم است ولو به من ظلم نشود من درگیر می‌شوم با آن، این عین زندگی است ما درگیر می‌شویم.

آن‌هایی که می‌گویند مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل برای چه و تا کی؟ این لعنت بر یزیدی که می‌گویند همین مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل امروز است. این همان لعنت بر یزید است. این‌ها می‌گویند هنوز فقط لعنت بر یزید بگو بقیه‌اش را دیگر نگو! چون آن یزید مرده ولی این‌ها که هستند. چون او را الآن هرچه بخواهی فحشش بدهی کسی به ما کاری ندارد، به این‌ها اگر یک حرفی بزنیم یقه‌مان را می‌گیرند، تحریم‌مان می‌کنند، ترورمان می‌کنند، جنگ راه می‌اندازند، بمباران هسته‌ای می‌کنند،‌این‌ها همیشه می‌گویند با یزید مرده فحش بده، با یزید زنده کاری نداشته باش. این شعر هم همین است. مرگ جوانمردانه و مرگ جوانمرد با عزت، عین زندگی و مثل حیات اوست و زندگی زیر سایه ذلت که به تو توهین کنند و تو سرت را پایین بیندازی، حقوقت را ضایع کنند و تو بگویی عیبی ندارد، فرمود اگر کسی به مرگ و زندگی انسانی فکر می‌کند این، عین مرگ است.

یک نمونه هم از بزرگان اهل سنت  جناب ابی‌الحدید بگویم تعبیری که راجع به سیدالشهداء(ع) دارد گوش کنید می‌گوید «سیدُ اهل الإبا»‌ آقای همه‌ی کسانی در طول تاریخ که اهل اِباء هستند، «اباء» یعنی چه؟ می‌گوید ابا دارم از ذلّت. آقای همه‌ی کسانی است که در طول تاریخ سرشان را بالا می‌گیرند. یک عالِم اهل سنت دارد راجع به سیدالشهداء(ع) این را می‌گوید «عَلَّمَ الناس همیّه» او به بشریت آموزش داد مفهوم همیّت و محکم بودن و محکم پای حق ایستادن را، غیرت انقلابی. «و الموت تحت ظلال سیوف اختیاره له عن الدنیّه» او به همه‌ی بشریت آموزش داد که چگونه به استقبال شمشیرها بروید، بروید لابلای رقص شمشیرها و زیر سایه‌ی شمشیرها کشته شوید ولی تن به ذلّت و توهین و تحقیر دشمن ندهید. «ابوعبدالله عن حسین‌بن‌علی ابن ابیطالب علیهما السلام عُرضَ علیه الامان و اصحابه» به او امان نامه دادند و گفتند تا حالا هر کاری کردی تو را بخشیدیم، زندگی‌ات را به تو می‌دهیم، نبرد را ترک کن و بگو با دشمن نیستی! به خودش و اصحابش امان‌نامه دادند گفتند کارتان نداریم بروید از همین‌جا برگردید، «فانف من الذل» حسین(ع) گفت ما هیچ تصمیمی که کمترین بوی ذلّت را بدهد نخواهیم گرفت، ما برنمی‌گردیم. «و خاف من ابن‌زیاد أن یناله من نوع من الهون» عالِم سنی می‌گوید سیدالشهداء(ع) گفت احتمال یک ذره ذلّت هم اگر باشد ما تن نمی‌دهیم، کمترین هون و ذلّت و پستی را ما تن نخواهیم داد «و إن لم یقتلهُ» حتی اگر ما را نکشند «و اختارَ الموت علی ذلک» گفت ما مرگ را انتخاب می‌کنیم. تو می‌گویی یا مرگ یا ذلت؟ ما مرگ را انتخاب می‌کنیم. بکشید ما را.

این تعبیر سیدالشهداء(ع) می‌فرمایند اصلاً زندگی در کنار ستم، هرجا ظلم و ستم هست، زندگی آن‌جا ملالت و ملامت است آدم از این زندگی خسته می‌شود، این زندگی بدبختی است، «إلّا بَرَما» این زندگی نیست.

تعبیر دیگر، سخنرانی‌ای است که شب عاشورا انجام می‌شود. حالا به اصحاب سیدالشهداء(ع) می‌رسیم. شب عاشورا یک نمایش بزرگ باشکوه است که آن زمانی که هیچ رسانه‌ای نبوده  باز در عین حال، طوری شیعه این صحنه را حفظ کرده که هر وقت و برای هر کسی در دنیا، موافق و مخالف می‌خوانیم بدن‌شان می‌لرزد! این حرف‌ها را که گوش می‌کنند به احترام حسین(ع) و اصحاب حسین بلند می‌شوند.

شما می‌دانید حتی در هند که مردم بت‌پرست هستند هندو هستند برای سیدالشهداء(ع) روز عاشورا تعطیل عمومی می‌شود نه مسلمان هستند نه شیعه و نه هیچی، گاندی که می‌گویند ناجی هند بود عین سخنرانی‌اش هست گفت من از حسین‌بن‌علی(ع) الهام گرفتم و هند را آزاد کردیم و در برابر انگلیسی‌ها ایستادیم. تا آن مارکسیستی که در زندان زمان شاه، خسرو گلسرخی را به دادگاه آوردند – حتماً فیلم آن را دیده‌اید – می‌گوید من سوسیالیست هستم، من مذهبی نیستم، اما مولا حسین‌بن‌علی، مولا علی‌بن‌ابیطالب را – حالا او از منظر خودش نگاه می‌کرد- می‌گوید این‌ها اولین و بزرگترین سوسیالیست‌های تاریخ بودند، طرفدار عدالت بودند. ما این اسلام مولا حسین‌بن‌علی را قبول داریم، که بعد هم اعدام شد.

سیدالشهداء(ع) شب عاشورا دوباره همین مفهوم را مطرح می‌کنند. بارها صافی می‌گذارند که همه بروند بروند، کسی اصلاً نماند. چون اینجا به کمیّت فکر نمی‌کند. حتی سیدالشهداء(ع) یک جا می‌فرمایند که این‌ها با من کار دارند، شب عاشورا که چراغ‌ها را خاموش می‌کنند و می‌گویند بروید بدون هیچ مسؤولیتی. فردا مسؤول نخواهید بود چون تا این‌جا آمدید، من خودم به شما می‌گویم بروید. نه تنها اصحاب بروند بلکه اهل بیت من را هم ببرید. هر کدام دست یکی از اهل بیت را بگیرید، اصحاب و اهل بیت همه بروید، من باید این‌جا به تنهایی کشته شوم، این‌جا یک نفری می‌مانم تا کشته شوم، ولی شما بروید. هیچ کس هم نمی‌رود، این سخنرانی‌ها را می‌کنند که پرچم انقلابی‌گری و جهاد و عزّت، مفهوم شهادت‌طلبی است. همان کاری که این بچه‌هایی که این‌جا دفن‌شان کردید در زمان ما و شما این کار را کردند. من این صحنه را دیدم، همین بچه‌هایی که مفقود شدند، پیش چشم خود من شهید شدند، در عمق دشمن بودیم، می‌ماندند ما زخمی می‌شدیم، می‌آمدیم عقب، و این‌ها آن‌جا ماندند من دیدم این بچه‌ها چطور به عمق دشمن رفتند. همین‌هایی که مفقودالاثر می‌شدند و الآن به آن‌ها شهید گمنام می‌گوییم که استخوان‌هایشان را می‌آورند.

مثلاً شما تصور کن در یک لحظه‌ای بمباران شیمیایی، خاکریز، پشت آن شهید، مجروح، صدای تانک، دود و باروت، نمی‌دانی که کدام طرف چکار باید کرد، در این لحظه، مهمات تمام می‌شود بعد با دست خالی بچه‌ها دنبال فشنگ در خاک بگردند پیدا نکنند، ‌و بعد بلند شود – در خیبر، عین این صحنه را من دیدم – یکی از بچه‌ها گفت حسین‌ها، عاشورایی‌ها بلند شوند و یک عده ماها زخمی بودیم افتاده بودیم یک مرتبه دیدیم 7 – 8 نفر از بچه‌ها بلند شدند اکثرشان با دست خالی، یعنی یک گلوله نداشتند بزنند در شرق دجله، من پشت خاکریز افتاده بودم و داشتم این صحنه را می‌دیدم. یک مرتبه گفت عاشورایی‌ها بلند شوند، تانک‌های دشمن داشتند بالا می‌آمدند این شهدای ما، و منطقه شیمیایی، یعنی هرچه بگویم... شما ده متر آن طرف‌تر را نمی‌دیدید همه‌اش دود و باروت بود و خون و گوشت در خاکریز پخش و پلا بود. در این شرایط، یک مرتبه یکی از بچه‌ها که طلبه بود از بچه‌های سبزوار بود و آن‌جا شهید و مفقود شد، برادر دو شهید بود، ایشان بلند شد و گفت که عاشورایی‌ها بیایند، عاشورا یعنی همین الآن. و بدون اسلحه و فشنگ خیلی از این بچه‌ها از خاکریز رشد شدند و وسط تانک‌های دشمن رفتند و اکثرشان برنگشتند. خب همین‌ها مفقود می‌شدند. این جنازه‌های گمنامی که می‌آوردند همین‌هاست. وقتی همه می‌ترسند این‌ها نمی‌ترسند. یک عده زیادی می‌ترسیدند جبهه نمی‌آمدند. در فامیل‌های خودتان بروید بپرسید ببینید در هر فامیلی چند نفر جبهه آمدند. حالا بعضی‌ها عذر داشتند گرفتار بودند، خیلی‌ها هم نخیر، عذر هم نداشتند نمی‌آمدند. باز این‌هایی که می‌آمدند از اهواز بعضی‌ها جلوتر نمی‌رفتند. باز آن‌هایی که توی منطقه می‌آمدند یک عده‌ای در یگان‌های خط‌شکن و اطلاعات و تخریب می‌رفتند می‌جنگیدند یک عده‌ای نمی‌رفتند! آن‌هایی که می‌آمدند در خط درگیر می‌شدند وسط درگیری وقتی می‌دیدی کنار بدن‌ها دارد تکه تکه می‌شود و سر این قطع شد و شکم او پاره شد و یکی دارد دست و پا می‌زند و... آن لحظه باید ببینی چه بکنی؟ از آن لحظه به بعد معنی پیدا می‌کند. باز آن‌جا یک عده‌ای بلند می‌شدند می‌رفتند و یک عده‌ای به زمین می‌چسبیدیم و می‌گفتیم ما دیگر وظیفه‌مان تا این‌جا بود دیگه، توی خط آمدیم و زخمی هم شدیم! از این بیشتر خدا از ما چه می‌خواهد؟! ولی این نمی‌گفت. آن لحظه‌ای که نشستم و در خاک خوابیدم می‌گفت من سه- چهارتا ترکش که خوردم تا این‌جا هم که آمدم دیگر از این بیشتر ما وظیفه شرعی نداریم! من پشت خاکریز این را می‌گفتم ولی او نمی‌گفت. او می‌گفت عاشوراست عاشورایی بلند شوند و به قلب دشمن می‌زد. خب او الآن همین شهید گمنامی است که می‌آورند. فامیل‌های ما وقتی می‌ترسیدند این‌ها نمی‌ترسیدند. همین الآن هم اگر یک اتفاقی بیفتد دو سوم شماها می‌ترسید که حالا هر وقت هر اتفاقی بیفتد، یک جوری وسط‌هایش در می‌روید! یک سوم‌تان می‌آیید و یک سوم باز وقتی جلوتر می‌آیند باز یک سوم‌شان می‌مانند دو سوم‌شان آن وسط‌ها گم و گور می‌شوند! این است که 72 نفر کربلا را شما خیال نکنید تعداد کمی است؟ خیلی زیاد بودند.

حالا این 72 تن چطور آدم‌هایی هستند؟ من دوتا روایت می‌خوانم و عرضم را ختم می‌کنم. سیدالشهداء(ع) راجع به این‌ها چه می‌گوید؟ شب عاشورا سخنرانی می‌کنند یک روز مهلت گرفتند. سیدالشهداء(ع) خطبه می‌خوانند بین خاندان و اهل بیت و برادران و اصحاب‌شان. «أُفنی علی الله تبارک و تعالی احسن الثناء» اولین کلام و آخرین کلام، در این شرایط سخت، اولین کلام ما ثناء خداوند است. خدایا تو را بندگی می‌کنیم و تو را به خدایی خود و خدایی همه چیز تسلیم مطلق هستیم، بالاترین و زیباترین ثنایی که ممکن است خدایا از تو بکنیم و به تو تقدیم می‌کنیم و به تو عرضه می‌کنیم – این اولین کلام سیدالشهداء(ع) است – خدایا سپاس شب عاشورا، اولین جمله، خدایا زیباترین جمله‌ها نثار تو، از تو متشکریم که ما را به این‌جا آوردی و «احمدهُ علی السرّاء و الضرّاء» خدایا در هر شرایطی تو را ستایش می‌کنیم. سرّاء و ضرّاء، یعنی وقتی اوضاع خوب است و وقتی اوضاع خراب است. وقتی که امنیت صددرصد است و وقتی که خطر صددرصد است. خدایا من در هر دو حال تو را حمل می‌کنیم.

ببینید یک مرز قالتاق و غیر قالتاق هم این‌جاست، ما وقتی که وضع خوب است می‌گوییم «احمد الله» وقتی اوضاع خراب می‌شود دیگر حمل الهی یادمان می‌رود! حتی به خدا متلک می‌گوییم! که خدایی بلد نیستیم بیا پایین محمد ما برود بالا! این چه طرز خدایی است؟ خوابت برده؟ چرت می‌زندی؟ خداوند فرمود که «لا تخذهُ سنهٌ ولا نوم» نه چرت می‌زنیم نه خوابیم. حواس‌مان هست اصلاً برنامه‌ی ما همین است. می‌خواهم در مشکلات بیفتی ببینیم تو که هستی؟ یعنی من که می‌دانم خودت بفهم که چه کسی هستی؟ اصلاً برنامه ست، بیماری می‌آوریم، فقر می‌آوریم، گرفتاری و مشکلات برایت می‌آورم، باید امتحان شوی. ما نه چرت می‌زنیم نه خوابیم «لا تأخذه سنهٌ و لا نوم» کاملاً همه چیز تحت کنترل ماست.

خب یک فرق آدم‌های درست و آدم‌های قالتاق این است. تا وقتی که اوضاع روبراه است، اوضاع برقرار است این‌ها مؤمن هستند. خدایا الحمدلله رب العالمین! به به چه خدایی!‌ خدا جای حق نشسته! خدا من را می‌شناسد برای همین اوضاع من خوبه! خدایا چقدر به ما لطف داری! اصلاً قرآن صریح می‌گوید این‌هایی که وضع مالی‌شان خوب می‌شود و می‌گویند خدا هوای ما را دارد این‌ها بی‌دین هستند، و وقتی که اوضاع خراب می‌شود و می‌گویند خدا ما را یادش رفته و ما را ضایع کرد.

در سوره‌ی فجر، از جمله آن‌جا خدای متعال می‌فرماید وقتی که معاش کسانی را توسعه می‌دهیم و وضع زندگی‌شان یک کمی روبراه می‌شود، آبرو،       پول، ثروت، امکانات و... می‌گوید «إنّ ربّی قد أکرمنی» خدای هوای من را دارد و دارد به من احترام می‌کند! ببین ما که هستیم که خدا دارد همین‌طور نعمت برای ما می‌ریزد. بعد می‌فرماید این‌ها خداشناسی‌شان مشکل دارد. این فکر می‌کند وقتی پول و ثروت و قدرت برایش آمده خدا این را دوست دارد، نمی‌فهمد که دارد امتحان می‌شود. بعد خداوند می‌فرماید همین آدم، مشکلات زندگی‌اش زیاد می‌شود، می‌فرماید یک کمی ضیق معیشت برایش درست می‌کنیم. مشکلات زندگی می‌آید، گرفتاری، بدهکاری، همین آدم می‌گوید «إن ربّی قد أهانَنی» خدا من را ضایع کرد، خدا به من توهین کرد! من خیلی آدم بدی هستم، یا خدا بد است یا من؟ و الّا این مشکلات یعنی چه؟ بعد خدا می‌فرماید «کلا» هیچ کدامش! نه آن وقتی که وضع تو درست است خیال کردی پیش خدا خیلی عزیزی، نه وقتی که مشکلات سراغ تو می‌آید خیال کردی از چشم خدا افتادی؟ «کلا» هیچ کدامش.

سیدالشهداء(ع) دارند آموزش می‌دهند می‌فرمایند «سرّاء» و «ضرّاء». چه در پیروزی، چه در شکست، چه اوضاع خوب باشد از نظر مادی، چه بد، در هر دو حال، به یک اندازه الحمدلله. هر جمله سیدالشهداء(ع) یک عالَمه بحث کلامی و تفسیری و تعلیم و تربیت، خداشناسی و انسان‌شناسی دارد. «احمدُهُ الی السرّاء و الضرّاء» در راحتی و گشایش و در سختی به یک اندازه و به یک معنا، حمد خدا را.

سیدالشهداء(ع) می‌فرمایند: «اللهم إنی احمدُک» خدایا من ذره‌ای نارضایی، ناراحتی و ذره‌ای اشکال به تو ندارم. من اصلاً انتقادی ندارم که چرا اوضاع این‌طوری است «إنّی احمدُک» سپاس مطلق تو را. چرا؟

این‌ها را گوش کنید، این آدم‌هایی که یک مقدار خدمتی می‌کنند بعد منّت می‌گذارند بعد خدا و شیطان و مردم و... سر همه منّت می‌گذارند که ما آن کسی هستیم که این کار را کردیم! حالا ببینید سیدالشهداء(ع) چه می‌گویند؟ می‌گوید خدایا چطور من تو را حمد کنم؟ تو کرامت را به ما دادی؟ چطوری؟ 1) «أکرَمتنا بالنبوّه» اولاً پیامبر بین ما برانگیختی، ما مدیون تو هستیم. چطوری تشکر کنیم از این که پیامبرت را بین ما فرستادی. 2) «علَّمتَنا القرآن» منت بزرگ دیگری که بر ما گذاشتی حقایق توحیدی و قرآنی را به ما آموختی. بشر بدون وحی، بدون انبیاء جاهل و احمق است. فرمود خدایا سپاس تو را، از این بالاتر کرامت نبوت را، بعد تعلیم قرآن و حقایق الهی را. 3) «فَقَهتَنا فی الدین» ما این دین‌های عوامانه‌ی سطحی روهوایی نداریم! «فَقَّهتَنا فی‌الدین» درک عمیق دین را به ما عنایت کردی. دین‌‌داران صوری، دین‌داران سطحی، نه؛ دین عمقی و استدلالی. فقه، یعنی فهم عمیق، یعنی فهم استدلالی. فهم بدون استدلال فقه نیست. فقه، یعنی فهم با استدلال. خدایا سپاس تو را که درک استدلالی و عمیق از دین را به ما عنایت کردی. «و جعَلتَ لنا اسماءً و ابصاراً و افئده» شب عاشورا این حرف‌هاست. یک کلاس بزرگ تعلیم و تربیت و تفسیر و خداشناسی، انسان‌شناسی، هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی، خدایا سپاس تو را که به ما گوش و چشم دادی، که ما از این عالم درک حسی داشته باشیم بتوانیم ببینیم و بشنویم و «افئده» و به ما قلب و روح دادی. احساس دادی. عقل، قدرت داوری و قضاوت دادی، خدایا سپاس تو را که می‌بینیم، می‌شنویم، می‌فهمیم. بعد فرمودند «و لن تجعلنا من المشرکین» خدایا چطور از تو تشکر کنیم که ما جزو مشرکین نیستیم. ما چطور این منتی که بر سر ما گذاشتی ما چطور این را جبران کنیم؟ سیدالشهداء(ع) شب عاشورا دارد این حرف‌ها را می‌زند. خدایا سپاس تو را که مشرک نیستم.

بعد می‌گوید این رابطه‌ی ما با خداوند است. بعد ما نسبت به خداوند نه شکایتی داریم، نه اعتراضی داریم، نه ناراحتیم، از این بهتر نمی‌شود. چه کسی حمد می‌کند؟ چه کسی می‌گوید اللحمدلله علی ... معنی‌اش این است که از این بهتر نمی‌شد. بهترین حالتی که ممکن بود اتفاق بیفتد سیدالشهداء(ع) دارند می‌گویند شب عاشورا اتفاق می‌افتد. ما همین را می‌خواهیم. بعد فرمودند خدایا حالا می‌خواهم یک تشکر بابت این یارانم از تو بکنم «فإنی لا یعلم اصحاباً اولی و لا خیراً مِن اصحابی» خدایا هیچ جبهه‌ای و رزمندگانی و مبارزینی بهتر این یاران خودم می‌شناسم. من در تمام عالَم صادق‌تر و خالص‌تر از این‌ها کسی را نمی‌بینم. همین چند ده نفر هستند و این‌ها راست می‌گویند و کنار من ایستادند. خدایا بهتر از این‌ها یارانی نمی‌شناسم. «و لا أهل بیت اَبَرَّ من اوسع اهل بیتی» از اهل بیت و خانواده خودم هم، فامیل‌های خودمان این‌هایی که آمدند، از این‌ها صالح‌تر دیگر کسی را نمی‌شناسم. چون یک مقدار از همین اهل بیت نیامدند «فجزائکم عنّی جمیعاً خیرا»  سیدالشهداء(ع) شب عاشورا از همه‌ی اصحاب اهل بیت تشکر کردند فرمودند از همه‌ی شما متشکرم و از خدا می‌خواهم که به شما بهترین پاداش را عنایت کند. بعد فرمودند که من به شما بگویم که فردا چه اتفاقی خواهد افتاد. می‌دانید ولی باز می‌گویم «إنّی اظنّوا من هولاء اعداء قدَن» من می‌دانم که کارمان فردا با این‌ها به کجا خواهد کشید؟ جزئیات آن را می‌دانم «و إنّی قد رأیتُ لکم فنطلقوا جمیعا فی الهلّ یا اذنتُ لکم»، دو روایت است، فرمودند من فردا را تمام جزئیات آن می‌دانم و می‌بینم و شما هم می‌بینید. فردا این موقع, شب عاشوراست، فرمودند فردا این موقع هیچ از ماها زنده نخواهیم بود، آن‌ها که با من بمانند همه کشته خواهند شد. من بدون این که بخواهم شما را در رودربایستی قرار بدهم بدون این که بخواهم هیچ نوع فشار روانی روی شما باشد، شرمنده باشید، به همه‌تان اعلام می‌کنم که من را تنها بگذارید، ترک کنید و بروید. «لیس علیکم منّی زمام» من خیلی صریح و شفاف اعلام می‌کنم که هیچ تعهدی از این لحظه به بعد نسبت به من ندارید. من بخاطر شما از خدا سپاسگزارم و از شما بهتر کسی را نمی‌شناسم. ولی اعلام می‌کنم که همه شما کاملاً مشروع است که من را ترک کنید و بروید «هذا لیل» این شب است. «قد غشیکم» تاریکی همه‌ی شما و ما را فرا گرفته «فتخذهُ جملا» بهترین مرکب است، سوار شب بشوید و بروید. «هذا الیل قد غشیکم فتخذه جملا ثم یأخذ کل رجل منکم قد رجل من اهل بیتی» نه تنها شما اصحاب، از همه شما متشکرم و از شما می‌خواهم من را با این‌ها تنها بگذارید و بروید از شما می‌خواهم حتی خانواده و اهل بیت من را هم، مردهایی که خانواده ما هستند این‌ها را هم من می‌خواهم بروم. این‌جا سیدالشهداء(ع) یک کار لطیفی انجام دادند، رو به اهل بیت نکردند که این‌ها شرمنده بشوند به اصحاب گفتند. گفتند شما بدون هیچ رودربایستی‌ای، من اجازه می‌دهم و کاملاً مشروع است که اصلاً شرمنده نباشید بروید و دست این خانواده، اهل بیت، مردان هاشمی را هم بگیرید بروید. به آن‌ها مستقیم نمی‌گوید که بروید. «تفرّقوا فی سوادکم و مدائنکم حتی یفرج‌الله» امشب از این‌جا بروید و پخش شوید، بروید به شهرهایتان و خانه‌هایتان، من امشب کشته خواهم شد اما امیدوارم بعدها برای شما شرایط بهتر بشود و فرجی برسد و بتوانید بعداً کارهایی بکنید. من را بگذارید و بروید «فإنّ القوم إنما یطلبونی» این‌ها فقط من را می‌خواهند مسئله اصلی این‌ها من هستم نه شما. «ولو قد اصابونی لهوا أن طلب غیری» اگر این‌ها به من دست پیدا کنند دیگر کاری به شما ندارند من مطمئن هستم شما بروید مزاحم شما نخواهند شد و می‌خواهم من را تنها بگذارید. حالا از این‌جا به بعد را گوش کنید. روضه من این است. ببینید اصحاب به سیدالشهداء(ع) چه می‌گویند؟ یکی دو نمونه را برای شما عرض می‌کنم.

اولین جواب حضرت عباس‌بن‌علی(ع) می‌دهد. سؤال را گوش کنید، ببینید حضرت عباس(ع) به سیدالشهداء(ع) چگونه جواب می‌دهد. می‌گوید که آخر چرا باید این کار را بکنیم؟ «لِمَ نفعل؟» شما به ما می‌گویید ما برویم؟ یعنی چه؟ کی چی؟ «لِنَبقی بعدک؟» که چند روز دیگر بعد از شما زندگی کنیم؟ «لا أرینا الله لذلک ابدا» مباد خدا چنین روزی را از ما ببیند. یک روز پس از تو این زندگی نکبت است. این چه پیشنهادی است که شما به ما می‌کنید؟ پسران و برادرزاده‌ها و بنی‌هاشم بلند شدند و یکی یکی صحبت کردند و بعد ضحاک‌بن‌عبدالله مشرقی نقل می‌کند می‌گوید که مسلم‌بن‌عوسجه برخاست و می‌گوید «أن نحن نُخَلّی عنک؟» از ما می‌خواهید شما را تنها بگذاریم برویم؟ «و لما نُعذِر الی الله فی اداء حقّک؟» یعنی می‌خواهید فردای قیامت ما پیش خداوند عذری نداشته باشیم؟ می‌خواهید آبروی ما را پیش خداوند ببرید؟ ما شما را ترک کنیم در اداء حق شما، به خدای متعال چه بگوییم؟ بگوییم حسین را گذاشتیم تا دو روز بیشتر زندگی کنیم؟ اما «والله حتی اکثرَ فی صدورهم رُمحی و أضربَهم بسیفی ماسبقت قائمُهُ فی یدی ولا افاقک» به خدا سوگند نیزه‌ام را تا در سینه‌های این‌ها نَشکنَم، این‌قدر به قلب‌هایشان فرو نبرم تا این نیزه بشکند، و تا تک تک این‌ها را با شمشیر نزنم تا جایی که دسته‌ی شمشیر در دستم باشد ولو شمشیر بشکند، تا دسته‌ی شمشیر در دست من باشد آن‌ها را خواهم زد و از تو جدا نخواهم شد. - بعد جالب است - می‌گوید آن وقتی که شمشیر در دستم خُرد شود و نیزه‌ام بشکند آن وقت جنگ با سنگ شروع می‌شود، آن وقت منم و سنگ‌ها، به سراغ سنگ‌ها خواهم رفتم «لَقَذفتُهُم الحجاره دونک» بعد سنگ‌های کربلا تمام خواهد شد آن وقت نوبت جنگ با دست‌هاست. بعد دست‌های ما قلم خواهد شد آن وقت، وقتِ کشته شدن پیش چشم توست. ببینید چقدر زیباست. «لقذفتُم بالحجاره دونک حتی اموت معک» با تو و در کنار تو و پیش چشم تو کشته خواهم شد. این چه پیشنهادی است که به ما می‌کنید؟

شما این فرهنگ را ببینید، اگر این فرهنگ باشد که آخرین نمونه‌های آن همین بچه‌هایی هستند که این‌جا دفن‌شان کردید، اگر این فرهنگ بماند شما هم استقلال اقتصادی خواهید داشت. فرض کنید اصلاً آخرتی در کار نیست دنیای شما تأمین است. یعنی استقلال دارید، عزت دارید، این مردم عراق و افغانستان و... چرا همه سر این‌ها می‌ریزند؟ بیست سال است بیچاره‌ها شب و روز ندارند، هیچی! برای این که این ملت‌ها ملت‌های مظلومی هستند اما مثل ملت ما حاضر نشدند آن لحظه‌ای که باید فداکاری کنند، فداکاری کنند. آن لحظه‌ای که تسلیم صدام شد و آمدند با امام خمینی جنگیدند این‌ها نتیجه‌اش می‌شود. بالاخره 30 سال زیر سایه صدام زندگی می‌کنید، می‌گوییم بروید بجنگید می‌گویید نمی‌توانیم مجبوریم می‌فرستیم می‌آید! خب این‌ها نتیجه‌اش می‌شود.

حالا آن ملتی که فداکاری می‌کند، اصلاً آخرت هیچی، همین دنیا، البته نه همه‌ی ملت، همان‌هایی که فداکاری کردند بقیه که نگاه می‌کردند، آن بخشی از ملت شریف ایران که فداکاری کردند نه آن بخشی از ملت شریف ایران که نگاه می‌کردند، چون ما دوتا ملت شریف ایران داریم! آن بخش از ملت شریف که جان و مال و بچه‌هایشان را می‌فرستادند و مصیبت‌کشیدند، آخر شما فقط می‌شنوید، این‌ها شنیدنش خیلی آسان است. یک کسی شوهرش مفقود شده، بچه‌اش شهید شده، این زن با چهار- پنج‌تا بچه‌ی یتیم هزارجور مشکل را تحمل کرده است، کلفتی رفته، حرف نزده، من زن شهید می‌شناسم که به کلفتی رفت ولی از بنیاد شهید یک ریال پول نگرفت! و سه- چهارتا بچه‌اش را بزرگ کرد. شنیدن این‌ها آسان است. مشکلات را نمی‌دانید که چه بود. آن جانبازی که سی سال روی تخت خوابید، و هنوز هم پیش او می‌روی می‌گوید من به وظیفه‌ام عمل کردم. یک ملت‌هایی هستند که به آن‌ها حمله کنی، روز سوم تسلیم می‌شوند! این‌ها ول نمی‌کنند، این‌ها می‌گویند حسین حسین. ما حسین را ول کردیم، حسین ما را ول نمی‌کند. این‌ها تا آخرش یک به هزارم باشند آخرش یک مرتبه می‌گویند یا حسین، یا عباس، یا ابوالفضل، راه می‌افتند و می‌آیند. یعنی غیر از آخرت‌تان دنیای‌تان هم با حسین(ع) تأمین می‌شود. دنیا عزت است، استقلال است، امنیت است. خب این سه‌تا با حسین(ع) به دست می‌آید نه بدون حسین. حساب آخرت هم که جداست.

والسلام علیکم و رحمه‌الله

    



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha